تولید قطعات و سخت افزار کامپیوتر

شرکت های تولید کننده قطعات کامپیوتر در ایران،شرکت های سازنده قطعات کامپیوتر،شرکت های تامین کننده قطعات کامپیوتر،شرکت های سازنده کامپیوتر

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

4f/ss (306)

4f/ss (306)

استرس شغلی و راههای پیشگیری از آن

آدمی برای آنکه به طرز بهنجاری به کار و کوشش بپردازد بایستی کمی استرس احساس کند. برانگیختگی هیجانی ملایم آدمها را در جریان اجرای کاری که برعهده دارندهوشیار نگه می دارد. آدمی هنگام روبرو شدن با استرس به آن دسته از الگوهای رفتاری روی می آورد که پیش از آن برایش کارایی نداشته است . به عنوان مثال ، یک آدم محتاطممکن است محتاطتر هم بشود و سرانجام به کلی کناره بگیرد و یک آدم پرخاشگر ممکن است کنترل خود را از دست بدهد و بی مهابا همه چیز را در هم بکوبد. اعتقاد بر این است که بیماریهایی مانند حساسیتها، سردردهای میگرنی ، فشار خون ، ناراحتیهای قلبی ،زخمهای گوارشی با فشار هیجانی ارتباط دارند. عموم مردم بیشتر وقت مفید خود را درمحیط کار می گذرانند به همین دلیل شرایط محیط کار اهمیت بسیاری در تامین سلامت جسمانی و روانی آنها دارد و به اختصار برخی از عوامل که تاثیر زیادی در ایجاد استرس ناشی از کار دارند در ذیل ذکر گردیده است :
شرایط کاری ; تراکم کاری ; ابهام نقش ;
تعارض شغلی ; مسئولیت ; روابط با مافوق ; روابط با زیردستان ; روابط باهمکاران ; عدم امنیت شغلی .
شرایط کاری
عواملی چون شرایط نامطلوب کاری ، تندکارکردن ، تلاش طاقت فرسای فیزیکی ،ساعات بسیاری را در محیط کار گذراندن و پرکاری مفرط، موجب اختلال در سلامت روانی می شود. کار خسته کننده و تکراری و محیط نامطلوب فیزیکی و روانی ازجمله :سروکار داشتن با افراد تندخو و همکاران پرخاشگر علاوه بر اختلال سلامت روانی موجب کاهش سلامت جسمانی نیز می شود این افراد زودتر و بیشتر از افراد دیگر به بیماری مبتلا می شوند و دیرتر بهبود می یابند.
تراکم کاری
بعضی افراد زمانی که خیلی نزدیک با دیگران کار می کنند احساس ناراحتی می کننددر حالی که اگر عده ای در کنار بقیه کار نکنند احساس تنهایی می کنند. درهر حالت تراکم کاری (مثبت یا منفی ) می تواند باعث ایجاد استرس گردد.
ابهام نقش
اگر شخص اطلاع کافی از شغل و کاری که به عهده گرفته نداشته باشد بدین معنی که اهداف کاری وی چنانچه باید و شاید واضح و صریح نباشد و او نتواند با این اهداف وانتظارات خود، همکاران و مسئولیتهای محوله ارتباط درستی برقرار سازد، این حالت موجب بروز افسردگی ، کاهش اعتماد به نفس ، عدم احساس رضایت از وضع زندگی ،عدم رضایت شغلی و کاهش انگیزه شغلی می شود.
تعارض شغلی
اگر شخص در محیط کار خود با وظایف یا نیازهایی مواجه شود که واقعا علاقه ای نسبت به انجام آنها نداشته و یا اینکه قبلا تصوری از انجام آن کارها در ذهن نداشته باشد.متداولترین مورد در این زمینه هنگامی دیده می شود که فرد بین دو گروه مختلف که دوخواست و دو هدف متفاوت دارند واقع شود و به دو سو کشیده شود و یا در شرایطی قرار گیرد که بین خواسته ها و انتظاراتی که از و می رود تعارض وجود داشته باشد. افرادی که به مشاغل اداری و تخصصی اشتغال دارند بیشتر از بقیه در معرض این فشارها قرارداشته و آسیب پذیرترند.
مسئولیت
موجب استرس است و به نحو چشمگیری به افسردگی ، اضطراب و روانپریشی منجر می شود. هرچه میزان مسئولیت فرد در مقابل دیگران بیشتر شود وی باید دقت وزمان بیشتری را در واکنش و برخورد با سایرین صرف کند و درنتیجه استرس نیز بیشترخواهدشد. مسئولیت افراد به میزان قابل توجهی با سیگارکشیدن ، فشارخون و میزان کلسترول خون در ارتباط است . خطر ابتلا به بیماریهای مختلف جسمانی و روانی به افرادی که مسئولیتی را درقبال اشیا برعهده دارند به مراتب کمتر است .
روابط با مافوق
در شرایطی که کارکنان رئیس خود را فردی با فکر و ملاحظه کار احساس می کنندروابط دوستانه ای ایجاد می شود که براساس اعتماد متقابل ، احترام و صمیمیت بوده ،موجب عدم بروز استرس بر کارکنان خواهدشد. کارکنانی که احساس کنند رئیس مراعات آنها را نمی کند و نسبت به منافع آنها بی تفاوت است تحت استرس بوده و بیشتر درمعرض اختلال روانی هستند.
روابط با زیردستان
دعوت به تقسیم کار و مشارکت می تواند در برخی از مدیران موجب بروز استرس ازجمله احساس تنفر و اضطراب گردد. برخی از عوامل در بروز این پدیده سهیم هستند که مهمترین آنها عبارتند از:
1 – ناهماهنگی و ناهمسانی توانائیهای فردی با توقعاتی که از او می رود;
2 – ممکن است وی در معرض تعارض روانی قرار گیرد مثلا در جزیی ترین کارها دخالت کند و هم انتظار مشارکت و تقسیم کار داشته باشد;
3 – ممکن است زیردستان و افرادی که او ریاست آنها را عهده دار است از همکاری ومشارکت در امور خودداری کنند.
روابط با همکاران
نبودن روابط خوب بین همکاران عامل اساسی و محور بی اعتمادی ، عدم صمیمیت و رقابت ناسالم یکی از عوامل مهم موجد استرس است . روابط خوب و سالم می تواندعلاوه بر سلامت روانی باعث تعادل میزان کورتیزول (هورمون مهم بدن که نقش اساسی در تسریع بهبود آسیب دیدگی دارد) کاهش فشار خون و میزان مصرف دخانیات گردد.
عدم امنیت شغلی
در شرایط فعلی دنیا هیچ شغلی دائمی نیست و حفظ شغل و بقا آن بستگی به میزان فعالیت خود فرد دارد ولی عدم آگاهی از این موضوع موجب ترس از کنار گذاشته شدن (لغو یا اتمام قرارداد موقت ) و بازنشستگی یکی از فشارهای روانی است . چنین حالتی موجب می شود فرد قبل از آنکه به طور طبیعی از کار بازنشسته شود احساس فرسودگی وکسالت روحی کند. ترس از تنزل مقام یا کنار گذاشته شدن در افرادی که می دانند به مدارج بالا و بالاترین سطح پیشرفت در کار خود رسیده اند بسیار شدیدتر است . این افراد به پرکاری می پردازند تا همچنان خود را در اوج نگه دارند و درعین حال می کوشند عدم احساس امنیت شغلی را مخفی کنند و بدین ترتیب بیش از پیش درمعرض استرس قرارمی گیرند.
نشانه های استرس شغلی
نشانه های روانی ، نشانه های جسمانی و نشانه های رفتاری .
نشانه های روانی : نارضایتی – افسردگی – اضطراب – ملامت – احساس ناکامی – انزوا وبیزاری
نشانه های جسمانی : مشکل تر می توان تشخیص داد مانند: سردرد، بیماریهای قلبی وعروقی و انواع آلرژیها، اختلال درخواب و ناراحتیهای تنفسی را می توان نام برد.
نشانه های رفتاری : که خود بر دو نوع است : نشانه های رفتاری فردی مانند خودداری ازکارکردن ، مصرف روزافزون دارو، پرخوری و یا بی اشتهایی ، رفتار ستیزه جویانه در برابرخانواده . به طورکلی نشانه های رفتاری پیامدش به سازمان یا تشکیلات اداری برمی گرددازجمله غیبت از کار، رهاکردن شغل ، افزایش حوادث ناشی از کار و فقدان بهره وری .
به طور خلاصه ، استرس شغلی را می توان باتوجه به نشانه هایی که در فرد ظاهرمی شوند زخم معده – خلق وخوی افسرده یا دشمنی و عنادورزی مشاهده کرد وهمچنین استرس را می توان با ملاحظه عملکرد فرد در محیط کار مانند غیبت از کار یا ازدست دادن بهره وری تشخیص داد.
عوامل استرس شغلی در محیط کار
عبارتند از: ویژگیهای نقش ، شغل ، روابط کاری ، ساختار و جو سازمانی .
چگونه با شناخت عوامل خاص محیط کار که موجب استرس شغلی می شوندمی توان مداخلاتی به منظور پیشگیری یا کاهش استرس شغلی صورت داد؟
در این باره پژوهشگران بویژه با استفاده از نظریه نقش سعی کرده اند مسائل مربوط به استرس را شناسایی کنند و دریابند که فشارهای ناشی از نقش تاچه اندازه در پدید آمدن استرس شغلی تاثیر دارند. بنابراین در نتیجه این پژوهشها چهار نوع ویژگی برای نقش برشمرده اند: 1 – ابهام نقش 2 – کمباری نقش 3 – گرانباری نقش 4 – ناسازگاری نقش
1 – ابهام نقش : اگر فرد نداند که چه انتظاری از وی برای انجام شغلش دارند منجر به استرس شغلی خواهدشد.
2 – کمباری نقش : وضعیتی که در آن از مهارتهای شخص به طورکامل و تمام استفاده نمی شود. به طور کلی می توان گفت که کمباری نقش زمانی ناخوشایند است که توان کارکنان بیش از آن باشد که برای شغل محول به آنها لازم است .
3 – گرانباری نقش : به این معنی که اگر فرد نتواند از پس انجام کاری که بخشی از شغل معین اوست برآید دچار استرس خواهدشد.
4 – ناسازگاری نقش : نقش زمانی رخ می دهد که فرد مجبور می شود تن به مجموعه ای ازالزامهای شغلی با پذیرش مجموعه دیگری از الزامهای شغلی مغایر و یا به کل ناممکن بدهد. مانند پزشکی که از او خواسته می شود دست به روش درمانی بزند که ازنظر اومغایر با اخلاق پزشکی است یا از حسابدار شرکتی خواسته شود حسابهای خلاف واقع درست کند یا به اصطلاح حساب سازی کند تا مالیاتی را که به شرکت تعلق می گیردکاهش دهد.
ویژگیهای شغل
ویژگیهای شغل نیز ازجمله عاملهای دیگری هستند که ممکن است منجر به استرس شغلی شوند. نتایج به دست آمده از تحقیقات و بررسیها گویای آن است که جنبه های معینی از محیط کار در استرس شغلی نقش دارند. این ویژگیها چهار دسته گوناگون راتشکیل می دهند که به طور خلاصه عبارتند از: 1 – آهنگ کار 2 – تکرار کار 3 – نوبتکاری و ویژگیهایی مربوط به وظیفه
1 – آهنگ کار: از عاملهایی که همواره در مشکلهای مرتبط با استرس دخالت دارنددست کم سه عامل از آهنگ کار ناشی می شوند: عامل اول فقدان ناآشکار کنترل ، عامل دوم تعداد دفعات تکرار کار است .
سومین فشار یا بارکاری است که فرد شاغل در رابطه با آهنگ کار احساس می کند.کارگرانی که با آهنگی کار می کنند که آکنده از فشار یا بسیار پرزحمت است به احتمال بیش از همه درمعرض استرس کار قرار می گیرند.
2 – تکرار کار: یعنی تعداد دفعات تکرار در کار یکی از ویژگیهای شغل است که می تواندعامل موثری در استرس شغلی باشد. هرچه شغل معین تکراری تر باشد به احتمال بیشتری در پیدایش استرس نقش دارد.
3 – نوبتکاری : کار در ساعتهایی خارج از ساعات معمولی کار روزانه ، عامل دیگری است که منجر به استرس شغلی می شود. نوبتکاری ممکن است موجب گردد که فرد شاغل دستخوش فشارهای ناشی از زندگی خانوادگی شود مثلا شخص نتواند از عهده مراقبت از فرزندان و همسر خود برآید و یا مشکلهای زناشویی بروز کنند و یا جداافتادن از جامعه (قطع رابطه با دوستانی که در روز کار می کنند و محروم ماندن از کارهای گروهی اجتماعی و فعالیتهای باشگاهی ) یکی دیگر از عوامل نوبتکاری است .
ویژگیهای مربوط به وظیفه
گوناگونی : تعداد وظیفه های گوناگونی که ممکن است برای یک شغل تعیین شوند.
آزادی عمل (خودمختاری ): مقدار اختیاری که شاغل در تصمیم گیری برای انجام شغل خود دارد.
کنش متقابل لازم : تعداد ارتباطهای چهره به چهره ای که برای انجام وظایف لازم اند.
کنش متقابل اختیاری : تعداد ارتباطهای رودررویی که به طور خود خواسته صورت می گیرند.
دانش و مهارت لازم : میزان دانسته ها یا آمادگی ذهنی که برای انجام دادن شغل لازم است .
مسئولیت : سطح پاسخگویی که برای انجام وظیفه لازم است .
روابط کاری میان فردی
کیفیت روابط کارکنان در محیط کار، همواره رابطه موثری با استرس شغلی دارد که دربررسیها سه نوع روابط دیده شده است :
روابط با همکاران ; روابط درون گروههای کاری ; روابط با سرپرستان و رهبران .
راهها و روشهای مدیریت منابع انسانی
مجموعه ای دیگر از عاملهای نهفته استرس در محیط کار به شیوه های کار در مدیریت منابع انسانی بستگی پیدا می کند. امروزه وظیفه منابع انسانی در بسیاری از سازمانهادربردارنده اموری است مانند آموزش – رشد توسعه شغلی ، برنامه ریزی پیگیرانه – حقوق و مزایا – برکناری از شغل و کارهای رفاهی و مسائل گوناگون دیگر.
ورود به محیط کار
هنگامی که فردی به محیط کار تازه ای وارد می شود بیش از هر زمان دیگر آمادگی برای استرس دارد. بویژه از آن رو که تازه واردان درمی یابند که آنچه در ذهن خود نسبت به چگونگی یک محیط کار می پنداشتند با آن آنچه در واقعیت می بینند تفاوت دارد.
عوامل بالقوه استرس در ورود به محیط کار عبارتند از:
ابهام ; بی تکلیفی ; نگرانی از شکل گیری نوعی هویت سازمانی ; یادگیری طرزبرخورد با مدیران و همکاران .
ارزیابی
اگر در محیط کار ارزیابی به صورت کمی و اعداد صورت نپذیرد کارکنان دستخوش استرس خواهند شد. به طورمثال برای معرفی کارگر نمونه بایستی فرمهای مخصوص تهیه گردد تا مثلا با نموداری نحوه حضور غیاب ، اخلاق سازمانی ، تلاش و… در آن سنجیده وکارگر نمونه معرفی گردد. ولی این ارزیابی اگر به صورت کیفی باشد شاید غرضهای شخصی یا یک اشتباه و ندانم کاری سرنوشت فردی را دگرگون کرده و موجبات استرس ودلسردی را فراهم سازد. یا در معاینات استخدامی و ادواری شرکت یک پزشک عمومی نمی تواند نظریه کارشناسی قطعی درمورد مسائل روحی – روانی کارکنان یا مغز و قلب وچشم و… که لازمه مدارک بالاتر تخصصی را دارند بدهد، ولی می تواند با معرفی به متخصصان ذیربط با استناد به مدارک ارائه شده نظر دهد ولی اگر غیر از آن باشد هرچنداشتباه غیرعمدی باشد موجبات استرس را فراهم کرده است .
بازخورد عملکرد
یکی دیگر از حوزه هایی که استرس شغلی باز هم با مدیریت منابع انسانی بستگی پیدا می کند، بازخورد عملکرد است . دریافت بازخورد می تواند عملکرد و انگیزه راتقویت کند، و به همین قیاس ، فقدان بازخورد ممکن است عامل بالقوه ای برای استرس شغلی باشد.
رابطه بین استرس شغلی و بازخورد عملکرد
1 – فرم ارزشیابی : به کارگیری نوعی فرم ارزشیابی که نمونه های رفتاری روشنی ازعملکرد را نشان نداده ، بلکه دربردارنده نوعی ارزیابی ابتکارعمل باشد.
2 – فراوانی : هرچه فرد بازخورد مستقیم را به دفعات کمتر دریافت کند به احتمال بیشتردستخوش استرس می شود.
پاداشها
پاداشی که برای انجام کار به کارکنان داده می شود اگر بی مورد و نابجا باشد حقی دربین کارکنان محسوب می شود که قطع کردن آن نیز عامل بالقوه دیگری است که ممکن است آنها را دستخوش استرس کند.
تعهد
اگر مدیر یا سرپرستی به قول و تعهد خود درقبال زیردست عمل نکند و همچنین برعکس اگر همین کار توسط زیردست صورت گیرد موجب استرس در فرد مقابل شده وباعث دلسردی و کارشکنی خواهدشد.
تبعیض
اگر موسسه ای بین کارکنان تبعیض قایل شد و دلیل محکم و قانع کننده ای برای آن نداشت حتما دربین کارکنان اختلافاتی به وجود خواهدآمد که استرس زائیده آن است .لازم است اطلاعاتی در این مورد به کارکنان داده شود تا استرسی کاذب به وجود نیاید.چرا که تعیین کننده حقوق در این نوع موسسات ، میزان نحوه و کیفیت تلاش کارکنان است .
انتقالهای شغل و حرفه
اجبار به تغییر یا انتقال از هر نوعی که ممکن است استرس زا باشد. چرخش شغل اداره ممکن است فرد را در معرض استرس قرار دهد زیرا در او احساس ناپایداری وناتوانی پدید می آورد و از خواستهای کاری ناشناخته می ترساند.
ترک کار
موردخاصی از انتقال یا گذر شغلی هنگامی پیش می آید که شاغل محیط کارش راترک می کند. در این هنگام است که چندین عامل استرس زا بروز می کنند و فرد را به خطرمی اندازد.
فناوری و خصیصه های مادی
در رابطه با متغیرهای مادی ، استرس زمانی رخ می دهد که حداقل شرایط زیستی وایمنی جسمانی حفظ نشده باشد. خصیصه های مادی کار را که بالقوه استرس زا هستنداغلب به عنوان محرکهای استرس کاری معرفی کرده اند. زیرا این محرکها اغلب درمحیطهای کاری مشاهده می شوند که کارکنانشان کارگرند.
عوامل مادی استرس در محیط کار
نور:
نور ناکافی در کارگاه ;
تابش شدید و خیره کننده نور در آزمایشگاه .
سروصدا:
قرارگرفتن مداوم درمعرض سروصدای ماشین آلات ;
شرایط خاص روانی در شرکت ;
مزاحمت صداهای بلند در اداره .
دما
سرمای شدید در بناهای باز و بی در و پیکر;
قرار گرفتن طولانی در معرض گرما در کارخانه های تولیدی ;
نوسان در دمای فضای اداره .
ارتعاش و حرکت :
تجهیزات عملیاتی (مانند مته ضربه ای );
راندمان ماشینهایی مانند چنگک بالابر.
هوای آلوده :
تنفس گازها و دودهای سمی در آزمایشگاه فرآوری ;
قرارگرفتن پوست بدن در معرض عامل بیماری زا در کارخانه های شیمیایی ;
قرارگرفتن در معرض پرتوهای رادیو اکتیو به هنگام حادثه در کارخانه های انرژی اتمی .
(البته درتمامی کارخانجات وسایل و لباس ایمنی به کارکنان تحویل گردیده این کارکنان هستند که بایستی با درنظر گرفتن سلامتی خویش و مسائل اقتصادی و بهداشت کارخانه از آنها استفاده کنند، چرا درصورت عدم استفاده عواقبی همچون استرس درپی خواهدداشت ).
عاملهای آرگونومیک :
کار تنظیم شده ماشینی در خط تولید;
بار کاری زیاد بر ماهیچه ها در محوطه الوار و چوب ;
فشار شدید حسی از صفحه فرمان کابین خلبان هواپیما.
ارتباط خانه و محل کار
باتوجه به تحقیقات روانشناسی ، درعمل مشاهده شد. که در جامعه کنونی که بامشکل اقتصادی روبروست ارتباط بین خانه و کار را بیشتر به هم نزدیک کرده و این رابطه یک رابطه مستقیم است . تحقیقات نشان می دهد اگر کارگری در خانه با مشکلی روبروباشد بی شک آن را با خود به محیط کار خواهدآورد و برعکس اگر در محیط کار با مشکلی روبرو شد بی شک آن را با خود به محیط خانه خواهدبود. در اینجا باید پرسید:
1 – اگر ارتباط میان خانه و کار به کلی قطع شود آیا مشکل کارکنان کاهش خواهدیافت ؟
2 – اگر ارتباط کار و خانه بیشتر باشد آیا مشکل کارکنان کاهش خواهدیافت ؟
در پاسخ به سوال اول می توان گفت : برخلاف جوامع غربی در جامعه ما که دارای احساسات ظریف و مردمی است ، این کار عملی نیست .
اما در رابطه با جواب سوال دوم می توان گفت که اگر مشکل اقتصادی خانواده برطرف شود، کارگر بدون استرس و با روحیه عالی و پرنشاط در سر کار حاضر می شود ودیگر موقع کار به فکر اجاره خانه ، خرید خانه ، خرید وسایل ضروری خانه و هزار مساله گفته شده یا نشده دیگر نخواهد افتاد.
شاید بزرگترین هزینه ای که بر اثر استرس شغلی پدید می آید و محاسبه آن نیز از همه دشوارتر است ، خسارت هایی است که درنتیجه اشتباه کارکنانی رخ می دهد که به کارهای حساسی اشتغال دارند. مثلا فردی که شغلش کنترل و پیش بینی جریانهای هواشناسی است ، ممکن است با یک اشتباه ساده ، خسارتهای جبران ناپذیری به زندگی مردم واردکند.
بسیاری از حوادث ضمن کار ممکن است بر اثر استرسهای شغلی اتفاق افتند. به طورتقریب محاسبه کرده اند که هرسال در ایالات متحده بیش از دو میلیون کارگر بر اثرحادثه های ناشی از کار دچار آسیبهای معلولیت زا می شوند، و همین طور هر سال 15000نفر در حادثه های ناشی از کار جان خود را از دست می دهند.
زیان دیگری که چندان هم به چشم نمی آید، اما جبران ناپذیرتر از بقیه بوده و متوجه زندگی انسانهاست ، آثار و بازتاب استرسهای شغلی است که موجب خراب شدن روابطافراد بویژه همسران می شود. استرس شغلی مشکلی است که ابعاد اقتصادی باورنکردنی دارد و شایان توجه بسیار است . به همین دلیل بسیاری از شرکتها با تمهیداتی به نام برنامه های کمک به کارکنان (EAP) کوشیده اند به طور جدی با استرس شغلی مقابله کنند.
در دهه اخیر، موضوع فشار عصبی و آثار آن در سازمان موردتوجه بسیار قرارگرفته ویکی از مباحث اصلی رفتار سازمانی را به خود اختصاص داده است . علی رغم این نظر که فشارهای عصبی مفید نیز وجود دارد و مقداری از فشارهای عصبی برای ایجاد تحرک وتلاش در انسان ضروری است ، زمانی که بحث فشار عصبی مطرح شود بیشتر به عوارض و ضایعات آن توجه شده و فشار عصبی مضر مدنظر قرار می گیرد. به هرحال فشار عصبی حاد نیروی انسانی سازمان را ضایع می کند و پایه های سازمان را متزلزل می سازد.بدین ترتیب است که فشار عصبی در سازمان همچون آفتی ، نیروها را تحلیل می برد وفعالیتها را عقیم می سازد. از میان نشانه های عمومی استرس موارد زیر ازجمله بی اشتهایی یا اشتهای زیاد، بی خوابی یا خواب بیش از اندازه ، دردهای مداوم ، خلاء ذهنی واحساسی ، استرس در محیط کار، درگیری با کارفرما، ترس از شکست ، برنامه های کاری فشرده ، نبودن امکانات کافی و رابطه استرس با میزان انجام کار آشکارتر است . شناسایی عوامل استرس زای کارکنان و یافتن راهبردهایی درجهت پیشگیری و رفع این عوامل بسیار حائزاهمیت است .

نتیجه گیری
در این مقاله بسیاری از جنبه های گوناگون شغل را بررسی کردیم بویژه عاملها یامتغیرهایی که به محیط کار بستگی دارد. این عوامل دامنه پهناوری را دربرمی گیرند. از فردشاغل گرفته تا محیط بی واسطه کار و حتی کل سازمان و در ابعاد گسترده تر اقتصاد ملی ،اما بسیاری از این عوامل را می توان با مداخله موثر تغییر داد.
حال باتوجه به بحثهایی که صورت پذیرفت پیشنهاد می گردد تا نظام مدیریت مشارکتی از طریق تدوین سیستمی درقالب سیستم ارائه پیشنهادات در محیط شرکتهاپیاده گردد. ازطریق :
الف ) آشناکردن افراد خانواده با محیط کار از طریق بازدید با برنامه های جنبی (به طور مثال یکی از شرکتهای معتبر ترکیه به نام شرکت CEMTAS اعلام کرده که یک خانواده بزرگ است . به طوری که پرسنل را تشویق به ارتباط بیشتر در مناسبات و جشنهای ملی و میهنی می کند. همچنین علاقه مند ایجاد رابطه فامیلی بین پرسنل است . در روز ملی درخت کاری هر ساله کلیه پرسنل به همراه مدیریت ارشد و عالی شرکت در این جشن شرکت کرده واقدام به نهال کاری می کنند، به گونه ای که برای هر سال کاری یک منطقه درختکاری شده به صورت مجزا با قید شماره سال مشخص شده است . ضمنا در برخی از روزهای سال کلیه افراد به همراه خانواده هایشان در ضیافتهای شام و مسافرتهای دسته جمعی شرکت می کنند).
ب ) تشویق افراد خانواده ، خصوصا خود کارکنان برای ارائه پیشنهادات و انتقادات
ج ) ارج نهادن به پیشنهادات و انتقادات دریافتی هرچند بی مورد
د) حفظ ارتباط فی مابین .

۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۶:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
postct postct

6f/2 (34280)

6f/2 (34280)

بردباری برای مسیحیان مسئله ای بسیار دشوارتر بود. از نظر ایشان، یهودیت مقدمه یا طلیعه دین خودشان و مسیحیت تحقق

یکی از پیامدهای همانندی سابقه و نگرش بین مسیحیت و اسلام، تعارض دراز میان دو تمدنی بوده است که هویت خود را از آنها گرفته اند. وقتی آن دو دین در حوزه مدیترانه به یکدیگر رسیدند، چون هر دو مدعی بودند که واپسین وحی الاهی به آنها رسیده است، معارضه پرهیزناپذیر بود _ معارضه ای کمابیش مداوم که طی آن، نخستین هجوم عربان دامنه اسلام را با کشورگشایی به سوریه و فلسطین و مصر و شمال آفریقا و لااقل تا مدتی به جنوب اروپا رسانید که همه در آن عصر جزء سرزمین های مسیحی بودند؛ بعد تاتارها اسلام را به روسیه و اروپای شرقی بردند و سپس ترک ها به بالکان. به هر یک از این پیشروی ها، مسیحیت پاسخی شدید داد: بیرون راندن عرب ها از اسپانیا، جنگ های صلیبی در نواحی شرق مدیترانه، شکستن آنچه روس ها در تاریخ خود آن را یوغ تاتار می نامند، و سرانجام حمله متقابل عظیم اروپا به سرزمین های اسلامی که معمولاً امپریالیسم خوانده می شود.با این همه، در طول این دوره دراز معارضه و جهاد و جنگ صلیبی و تسخیر و بازپس گیری، مسیحیت و اسلام همواره رشته ارتباط را نگه داشتند، زیرا هر دو در اساس ادیانی از نوع واحد بودند. می توانستند با یکدیگر بحث کنند، مناقشه کنند، مناظره کنند. حتی فریاد خشم یکدیگر را درک می کردند. وقتی هر یک می گفت: «تو کافری و در آتش جهنم  خواهی سوخت»، دیگری دقیقاً می فهمید که او چه می گوید، زیرا مقصود هر دو یکی بود. (بهشتشان ویژگی های متفاوت دارد، ولی دوزخشان عمدتاً یکی است.) ولی به گوش یک هندو یا بودایی یا کنفوسیوسی چنین ادعاها و اتهام ها تقریباً یا کلاً بی معناست.نحوه ای که مسیحیان و مسلمانان به یکدیگر می نگریستند و یکدیگر را مطالعه می کردند، در مورد هر یک با دیگری تفاوت فاحش داشت. این امر دست کم از جهاتی معلول اوضاع و احوال متفاوت هر یک بود. مسیحیان اروپایی برای اینکه بتوانند کتاب آسمانی و ادبیات کلاسیک خود را بخوانند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، از آغاز مجبور به آموختن زبان های خارجی بودند. از سده هفتم [میلادی] به بعد، حتی انگیزه بیشتری پیدا کردند که نگاه خویش را به بیرون معطوف کنند، زیرا مکان های مقدسشان در زادگاه دین مسیح، در حیطه حکمرانی مسلمانان بود، و زیارت آنها تنها با اذن مسلمانان امکان پذیر می شد. مسلمانان چنین مشکلاتی نداشتند. اماکن مقدسشان در عربستان و در قلمرو فرمانروایی عرب ها بود، کتاب مقدسشان به عربی بود که در سراسر تمدن اسلامی همچنین زبان ادب و علم و تحقیق و حکومت و تجارت به شمار می رفت. پس از تسخیر کشورهای جنوب غربی آسیا و شمال آفریقا که مردم آن سرزمین ها نیز عرب مآب شدند و زبان و خط اجدادی خویش را فراموش کردند، عربی به طور روزافزون حتی زبان مراودات یومیه شد. در روزگاران بعد، زبان های اسلامی دیگری، به ویژه فارسی و ترکی، پای به صحنه گذاشتند، اما در نخستین سده های شکل گیری، عربی فرمانروای یکتا بود.این تفاوت تجربه ها و نیازهای هر یک از دو تمدن، در نگرش آنها به یکدیگر منعکس است.

از قدیم ترین ایامی که ثبت در تاریخ است، اروپائیان می کوشیدند زبان های رایج در کشورهای اسلامی _ و در راس آنها عربی را که زبان پیشرفته ترین تمدن آن روزگار بود _ یاد بگیرند. بعدها و بیشتر به جهت فایده عملی، بعضی فارسی و به ویژه ترکی را نیز آموختند. اهمیت ترکی عمدتاً از این نشأت می گرفت که عربی را در قلمرو عثمانی برانداخته و زبان حکومت و دیپلماسی شده بود. از قرن شانزدهم به بعد کرسی های استادی عربی در دانشگاه های فرانسه و هلند تاسیس شد. دانشگاه کیمبریج در ۱۶۳۲ و دانشگاه آکسفورد در ۱۶۳۶ صاحب نخستین کرسی عربی شدند. اروپائیان از آن پس دیگر برای دست یافتن به علوم عالی به عربی نیاز نداشتند، ولی به انگیزه کنجکاوی فکری و عقلی و شوق به شناخت تمدنی دیگر و راه و رسم آن به آموختن عربی همت می گماشتند. هنگامی که سده هجدهم فرارسید، اروپا می توانست بنازد که صاحب مجموعه ای شایان توجه از کتب و مکتوبات عالمانه درباره جهان اسلام است، شامل چاپ ها و ترجمه های آثار تاریخی و ادبی و دینی و نیز تاریخ های ادبیات و مذاهب و حتی تاریخ های عمومی کشورها و مردمان مسلمان و آداب و رسوم آنان. کتاب های دستور زبان و فرهنگ های عربی و فارسی و ترکی از قرن شانزدهم به بعد در دسترس دانشوران اروپایی بود.

از نکات پرمعنا اینکه توجه بسیار بیشتری می شد به عربی، یعنی زبان کلاسیک و کتاب آسمانی اسلام، از فارسی و ترکی، یعنی زبان های فرمانروایان جهان در آن روزگار. در طول سده نوزدهم دانشوران اروپایی و چندی بعد همچنین محققان آمریکایی، به این مهم روی  آوردند که نوشته ها و زبان های مدفون و فراموش شده عهد باستان را از زیر خاک بیرون بیاورند و بخوانند و ترجمه کنند و از این راه یکی از فصل های درخشان تاریخ را بازیابند. اما کسانی که از اینگونه کنجکاوی بهره ای نداشتند و بنابراین، از درک آن ناتوان بودند، از این فعالیت ها سر درنمی آوردند و در آنها به دیده بدگمانی می نگریستند.

جهان اسلام به علت فقدان انگیزه ای مشابه، به هیچ وجه کوچک ترین علاقه و توجهی به تمدن مسیحی نشان نمی داد. تحقیر و خوار داشت مردمان وحشی آن سوی مرزها در آغاز ممکن بود توجیهی داشته باشد، ولی پس از اینکه آن صفت دیگر صدق نمی کرد و حتی در روزگاری که اطلاق آن کمترین وجه عقلی نداشت، باز هم به کار می رفت. گاهی استدلال شده که توجه اروپائیان به عربی و زبان های دیگر شرق ملازم و مددکار _ یا اگر فاصله زمانی را در نظر بگیریم _ طلیعه و مقدمه امپریالیسم بوده است. اگر چنین باشد، باید عربان و ترکان را از این گونه نیات تجاوزگرانه مبرا بدانیم. عرب ها هشتصد سال در اسپانیا بودند بی آنکه علاقه ای به آموختن اسپانیایی یا لاتین بروز دهند. عثمانی ها پانصد سال بر بخش بزرگی از جنوب اروپا فرمان می راندند، ولی در اغلب آن مدت هرگز زحمت یادگرفتن یونانی یا هیچ یک از زبان های رایج در بالکان یا اروپا را به خود ندادند که به خوبی امکان داشت به کارشان بخورد و سودمند بیفتد. وقتی به مترجم نیازمند می شدند، از افراد جدید الاسلام یا دیگران از کشورهای مختلف استفاده می کردند.

تا هنگامی که غرب به زور توجه بقیه دنیا را به خود جلب کرد، هیچ گونه «غرب شناسی» وجود نداشت. امروز نیز در آمریکا می توان نگرش هایی مشابه مشاهده کرد.در حال حاضر در غرب ما با چیزی دست به گریبانیم که به نظر خودمان جنگ با تروریسم است و به عقیده تروریست ها جنگ با کفر. همچنین هستند کسانی در هر دو طرف که ا ین جنگ را پیکار بین تمدن ها یا بین ادیان می دانند. اگر آنان درست بگویند _ و بسیاری چیزها موید آن نظر است _ باید تصدیق کرد که برخورد این دو تمدن دارای هویت دینی نه تنها ناشی از اختلافات، بلکه همچنین برخاسته  از تشابهات آنها با یکدیگر است _ که در این صورت، ممکن است امیدی به تفاهم بهتر در آینده وجود داشته باشد.

امید مهرگان:

۱- ما راست قامتان. دست های ما به نحو مناسبی کوتاه تر از پاهای ماست که این خود نشانه متمدن بودن ماست. راست قامتی ای که در مسیر دیالکتیکی تاریخ ساخته دست راست قامتان، قامت بسیاری را خم کرده است.به زعم مارکس، تعیین کننده ترین گام در گذار از میمون  به انسان این بود که شیوه زندگی میمون ها به صورت حرکتی روی زمین درآمد و آنها عادت استفاده از دست ها برای رفتن روی زمین را از دست دادند و راست قامت شدند. مارکس، تحلیلی شدیداً ماتریالیستی از گذار از میمون  به انسان و نقش کار در شکل گیری فرآیند تولید از ساده ترین تا پیچیده ترین شکل آن به دست می دهد و تمام تحلیل خود را مبتنی می کند بر تعامل توانایی ها و محدودیت های جسمانی انسان با شرایط عینی واقعیت پیش رو. آغاز تحلیل او، بررسی تکوین «دست» و رشد تدریجی مهارت های او بود. دست چیزی بود که هم شی را تغییر می داد، یعنی «کار انجام می داد» و هم خود از طریق «کار» تکامل می یافت، بنابراین «دست نه تنها اندام کار، که محصول کار نیز به شمار می رود.» (درباره تکامل مادی تاریخ. مارکس و انگلس خسرو پارسا. نشر دیگر. تمام نقل قول ها از فصل اول همین کتاب است.

ظریف تر شدن دست ها مدیون زمختی آن شی ای بود که می بایست از خلال «کار» دگرگون اش می کرد و به خدمت خویش درمی آورد. اگر تاریخ را انسان می سازد، این کار را به یاری دست هایی می کند «که دست هیچ میمونی قادر به تقلید آن نیست _ دست هیچ میمونی هرگز قادر به ساختن حتی خشن ترین نوع چاقوی سنگی نشده است.» دست ها می ساختند و ساخته می شدند. رابطه دست با زمختی و خشنی واقعیت مادی، از همان آغاز رابطه ای دیالکتیکی بوده است: «کار، انطباق با عملیات دائماً جدیدتر، وراثت  عضلات، نیام ها، و طی زمان های طولانی تر استخوان هایی که تکامل خاص یافته اند، به کار رفتن این مهارت و ظرافت در عملیات جدید و بیش از پیش پیچیده، به دست انسان چنان درجه بالایی از کمال را دارند که برای ساختن و پرداختن تصاویر رافائل و مجسمه های تور والدسن و موسیقی پاگانینی ضروری است.» دست از معدود چیز هایی است که دلالت «استعاری» آن سخت به دلالت واقعی و عینی آن نزدیک است. آیا ماتریالیسم تاریخی، پژوهش در باب تاریخ تحول «دست» است؟در فیلم «۲۰۰۱، یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک، در اوایل فیلم صحنه ای را می بینیم که در آن، یک انسانریخت تکه ای استخوان (ابزاری برای دفاع از خود) را با تمام قوا به سمت آسمان پرتاب می کند و این صحنه بلافاصله به صحنه ای برش می خورد که در آن، یک فضا پیما در قعر کهکشان در حال حرکت است. استخوان و فضاپیما در تصاویر کوبریک حجم و شکل واحدی دارند. بازنمایی فاصله چند میلیون سالی این دو ابزار در برشی چندثانیه ای، واجد تکانه ای تاریخی است و دلالت های فراوانی داد.

اگر پیشرفت را معادل سلطه انسان بر طبیعت و متعاقباً بر انسان بدانیم، این پیشرفت، بنابر روایت مارکس، در هیئت سلطه دست بر شی تجلی می یابد. دست ها برای ساختن تاریخ، به جست وجوی اشیا بودند. ولی اکنون تاریخ دست ساخته این انسان، اشیا را واداشته است که به هر نحوی که شده در جست وجوی دست های انسان باشند: در هیئت میلیون ها دستگیره. در زندگی روزمره، ما با انبوه دستگیره ها سروکار داریم، از دستگیره اتومبیل و انواع درها گرفته تا انواع زائد ه هایی که در اشیا و ابزار های مختلف برای «گرفتن» و «کار کردن» با آنها تعبیه شده است. تقریباً تمام اشیای زندگی روزمره مدرن ما، جایی، فرورفتگی ای، برآمدگی ای، زائده ای یا حفره ای دارند تا راحت بتوان آنها را گرفت و به کار برد. پستی و بلندی های شیارگونه دسته چاقو، تورفتگی دو طرف تلویزیون، نرمی و قوس پایین قلم خودکار، انواع فرمان های وسایل نقلیه، از فرمان محدب دوچرخه کورسی گرفته تا انبوه دگمه های کابین یک بوئینگ، دسته «خوش دست» تپانچه و انحنای تمیز ماشه برای شلیک کردن و هزار زائده دیگر برای سلطه پذیر کردن اشیا. این امر، یعنی این انبوه دستگیره ها یا زوائد، در عرصه زبان نیزتجلی یافته است.

نامگذاری اشیا بخشی از فرآیند سلطه بر اشیا است. خداوند در روایت عهد عتیق تمام طبیعت را برای انسان نامگذاری می کند و سروری او بر طبیعت را برقرار می سازد. دانستن نام یک چیز یعنی شناخت آن چیز. در زبان های کشور های پیشرفته، واژگان غنی ای برای انبوه اشیای ریز و جزیی وجود دارد. نمود بارز این امر در زبان صنعتی است. فی المثل تمام اجزای یک دستگاه کوچک آزمایشگاهی، از کوچک  ترین تا بزرگ ترین و به چشم آمدنی ترین شان، دارای نامی است. انواع دگمه ها، کلید ها، زائده ها، برآمدگی ها (که در فارسی جز این نام ها، نام دیگری برای آنها نیست) هر یک نام خاص خود را دارد. این امر مبین بازنمایی زبانی فرآیند سلطه بر اشیا است. تسلط یافتن بر طبیعت به یاری عقل و «مفاهیم» در برخی افعال زبانی نمود بارزی دارد. فعل «to grasp» در انگلیسی هم به معنای گرفتن و چنگ زدن است و هم به معنای فهمیدن. افعال to take , to get هم (مثل فعل «گرفتن» در فارسی) تقریباً چنین است. «Did you get it?» یعنی «گرفتی چی شد؟» که معادل «فهمیدی چی شد؟» است. در آلمانی نیز فعلی از این دست وجود دارد: begreifen (فهمیدن، دریافتن) که از greifen (چنگ زدن، به دست گرفتن) می آید نیز ((erfassen . واژه کلیدی Begriff  (مفهوم) در فلسفه نیز از همین فعل می آید. می توان آن را اصطلاحاً «به چنگ درآمده» نیز ترجمه کرد. حضور استعاری دست و کارکرد آن در مقام ابزاری که شی را دگرگون و «گرفتنی» می کند، در مفاهیم تفکر مشهود است.دستگیره ها و زائده های اشیای جهان روزمره، نمودی اند از سلطه پذیر شدن اشیا، البته در عین حال حضور اشیا را کمرنگ و «خنثی» می کنند. اشیای اطراف ما، «برای ما» هستند، «دم دست» ما هستند. گسترده کردن عرصه مفهوم شی، عملاً دلالت های فرهنگی و حتی سیاسی دیگری از سلطه پذیر شدن و «دستگیره دار شدن» و نهایتاً «گرفتنی شدن» اشیا و متعاقبا ً انسان ها را نشان خواهد داد. از سوی دیگر مفهوم «دستگیره» را نیز می توان بسیار فراخ تر گرفت.

در حال حاضر،کارکرد دست و انگشتان، نسبت به قبل، فی المثل در قیاس با تحلیل مارکس از کار دست، بسیار انتزاعی تر شده است و در عین انتزاعی تر شدن، کاربردی تر هم شده است. برجسته ترین نمود آن، نقش «موس» در کامپیوتر است. می توان ساعت ها پشت کامپیوتر نشست و کار های پیچیده ای، از پرسه زنی اینترنتی گرفته تا طراحی گرافیکی و غیره را فقط و فقط با لمس کردن موس توسط انگشت ها صورت داد. موس در حکم همان زائده یا دستگیر ه ای است که ظاهراً تسلط میلیون ها کاربر روزمره یعنی توده ها ی کاربر بر کامپیوتر را افزایش می دهد ولی در همان حال فرد را بیشتر و بیشتر در دام کامپیوتر می اندازد (این ایده را پیشتر مراد فرهادپور در مقاله «ایده هایی در باب تلویزیون» در یکی از شماره های ارغنون مطرح کرده است. ریموت کنترل تلویزیون در عین افزایش تسلط بیننده بر تلویزیون، تسلط تلویزیون بر فرد را فرا می آورد. میل به عوض کردن پی درپی کانال ها، نشان از نوعی گیر افتادن در چنبره کانال ها را دارد.)همچون هر پدیده اجتماعی _ تاریخی، این پدیده نیز از نوعی دیالکتیک پیروی می کند. تلاش برای «گرفتن» شی، به «گرفتار» شی شدن می انجامد. تسلط پذیر کردن اشیا به یاری انبوه دستگیره ها و زائده ها در حیات روزمره، به وابستگی به اشیا می انجامد.البته بازنمایی این آنتی تز از بازنمایی تز بسیار دشوارتر است.باری بدین سان، برخی سویه های تعیین کننده تاریخ بشر، در دستگیره یخچال تجلی می یابد. شی ای که در ویرانه های عصر مدرن، گرد و غبار پیشرفت بر آن نشسته است.

حسن یوسفی اشکوری

: نوگرایی اسلامی، نحله ای از جریا چون «اسلام سنتی»، «بنیادگرایی اسلامی»، «اسلام فقاهتی» و «ارتجاع مذهبی» و… قرار دارد و در تقابل با آنها معنا و مفهوم پیدا می کند. همان گونه که آن عناوین نیز چنین اند و در واقع در تعارف یا تقابل با هم قابل فهم و تفسیر خواهند بود. گرچه برخی از این عناوین الزاماً در تعارض با هم نیستند و فقط هرکدام اشارتی به بعدی از ابعاد یک جریان و یا اندیشه و مفهوم و صطلاح دارند.

از آنجا که تفاوت و تمایز نوگرایی اسلامی با دیگر جریان ها فکر و اندیشه و چگونگی رویکرد به سنت و میراث است، می توان از این منظر مجموعه جریان های اسلامی سده اخیر را به دو گروه کلان تقسیم کرد که البته هرکدام به شاخه های فرعی تر تقسیم می شوند: اسلام سنتی و اسلام نوگرا. اسلام فقاهتی، اسلام فرهنگی، اسلام سیاسی و بنیادگرایی اسلامی، سلفی گری به رغم تفاوت های آشکاری که بین آنها وجود دارد، ذیل عنوان عام اسلام سنتی قرار می گیرند. نو/اندیشی اسلامی، بازسازی اندیشه اسلامی، روشنفکری اسلامی، اصلاح دینی، رنسانس اسلامی، پروتستانتیسم اسلامی، زیرمجموعه جریان کلی تر نوگرایی واقع می شوند. البته در این میان برخی از عناوین فصل مشترک بخش عمده جریان های دو طیف است که به طور خاص می توان به اسلام سیاسی و یا اسلام اجتماعی اشاره کرد.

اگر به افکار و اقوال و اعمال طیف سنت گرایان مسلمان توجه و استناد کنیم، در می یابیم که اینان در مجموع اعتقادی به نوگرایی و نواندیشی و به ویژه نوسازی و بازسازی در مبانی و اصول دینی و حتی در مبانی معارف اسلامی ندارند و اگر هم برخی از اشخاص و یا جریان های وابسته به آن (مانند مسلمانان فرهنگی و تا حدودی فلسفی و معرفت اندیش) از نوگرایی سخن بگویند و یا از آن دفاع کنند، منظورشان رفرم و نوعی بازسازی همان معارف کهن است، به گونه ای که تا حدودی با معارف عصر، سازگار و هماهنگ شود و بتوان از آرای متفکران قدیم در برابر اندیشه ها و نظریه های نوین دفاع کرد. اما نوگرایان روشنفکر مسلمان اعتقادی راسخ به تجدیدنظر و بازسازی و نوسازی تمام اصول و مبانی دین دارند و در واقع هیچ حوزه ای را خارج از بازاندیشی نمی دانند. البته بدیهی است که منظور کاستن اصلی مسلم و قطعی در قرآن و سنت از دیانت و یا افزودن اصلی یا فرعی دیگر بر دین نیست، بلکه منظور بازفهمی و نوفهمی و بازسازی «فکر دینی» است که هم اصول دین را شامل می شود و هم فروع دین را و صد البته هم معارف دین پدید آمده در توالی ایام و قرون و دوره های تاریخی پسین را در بر می گیرد. شاید بتوان گفت سنت گرایان عموماً دین و معارف کهن دینی یا منسوب به دین را بدون پرسشگری و چالش و نقد و پالایش علمی می پذیرند و مجموعه آنها را دین و وحی و اوامر و نواهی خداوندی می دانند (حتی آرا و افکار فقیهان، عالمان، مفسران، متکلمان و عارفان را)، اما نواندیشان بر این باورند که به مقتضای روشنفکری و تکیه بر خرد نقاد، می توان و باید اولاً اساس دیانت را با معیارهای خرد و تعقل آزاد و مستقل فهم کرد و پذیرفت و حقانیت و ضرورت دین و دین ورزی را به یاری همین عقل و عقلانیت اثبات و مدلل کرد، و ثانیاً باید همان اصول و مبانی قطعی دینی را به پرسش گرفت و به نوفهمی و بازسازی آنها همت کرد، و ثالثاً فکر و معارف دینی را، که عمدتاً برآمده از تاریخ و مقتضیات زمان و تفاسیر و آرای عالمان و شارحان دین است، تجدیدبنا کرد و از نوساخت.

چنین تفکیکی و به ویژه سپردن اساس دیانت و مبانی و اصول آن را به تیغ نقد و پرسش خرد نقاد و آزاد، یا در اندیشه سنت گرایان دیده نمی شود و یا اگر تفکیکی بین سه حوزه یاد شده وجود داشته باشد، عموماً هر سه در قلمرو مفهوم دین قرار دارند و از این رو کم و بیش از حقانیت و تقدس برخوردارند و هیچگونه نقد و نقادی را بر نمی تابند. با این که هنوز نواندیشی عمیقی در تمام عرصه های دین صورت نگرفته است، اما با مقایسه ای تطبیقی افکار و آرای سنت گرایان و نوگرایان می توان دریافت که تفاوت ها و تمایزهای جدی و عمیقی بین آن دو گروه وجود دارد. مراد ما از نواندیشی دین آموزه و سخن اقبال است که بنیادگذار اصلی این جریان است. آنچه اقبال می گوید (Reconstruction) است یعنی «بازسازی» و در واقع ساختمانی را ویران کردن و از نو بنیاد نهادن . از این رو خود او در کتاب «بازسازی» می گوید: «اکنون وقت آن است که در کل دستگاه مسلمانی تجدید نظر کنیم.

این تجدیدنظر البته پس از پذیرش عقلانی و استدلالی نوین دین با معیارهای معرفتی و برهانی و عقلانی کنونی است. گرچه مفهوم تجدیدنظر در دستگاه مسلمانی و یا نوگرایی و بازسازی دین، پس از مفروض دانستن حقانیت اساس دیانت است، اما واقعیت این است که روشنفکران و نواندیشان مسلمان بارها اعلام کرده اند که نسل امروز خود باید اصل دین و ضرورت دین ورزی و حقانیت و اعتبار دین را به پرسش بگیرد و از نو دین را کشف کند و در صورت امتناع عقلی به آن معتقد و ملتزم شود. البته در این میان پرسش هایی چون معیارهای نقد کدامند، چگونه و با چه ابزارهایی این تجدیدنظر و بازسازی عملی می شود، این پروژه به دست چه کسانی انجام می شود و … وجود دارد که پاسخ هایی به آنها داده شده است.



قیمت: 100 تومان

۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۱:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
postct postct